بررسی مکانیسم‌های شناختی-هیجانی

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

کاملاً مخالف

مخالف

نه مخالف نه موافق

موافق

کاملاً موافق

من احساس غمگینی نمی‌کنم.

اغلب اوقات احساس غمگینی می‌کنم.

همیشه غمگینم.

به قدری غمگین و بی‌نشاطم که تاب تحملش را ندارم. 

نسبت به آینده، بدبین نیستم.

بیش از گذشته، نسبت به آینده احساس بدبینی می‌کنم. 

انتظار ندارم که وضعم بهتر شود. 

امیدی نسبت به آینده ندارم، فقط می‌دانم که وضع هر چه بدتر خواهد شد. 

احساس نمی‌کنم که شخص شکست خورده‌ای باشم. 

بیش از آنچه سزاوار بودم، شکست خورده‌ام. 

وقتی به زندگی گذشته‌ام نگاه می‌کنم، جز شکست چیزی نمی‌بینم. 

احساس می‌کنم که شخص کاملاً شکست خورده‌ای هستم. 

به اندازه گذشته، از دنیای اطرافم لذت می‌برم. 

دیگر به اندازه گذشته، از چیزهای اطرافم لذت نمی‌برم. 

از چیزهایی که در گذشته برایم لذت بخش بودند، کمتر لذت می‌برم. 

از چیزهایی که در گذشته لذت می‌بردم، هیچ لذتی نمی‌برم. 

احساس گناه خاصی ندارم. 

درباره بسیاری از چیزها که در گذشته انجام داده‌ام و یا باید انجام می‌دادم، احساس گناه می‌کنم. 

اغلب اوقات خود را کاملاً گناهکار می‌دانم. 

همیشه خود را گناهکار می‌دانم. 

احساس نمی‌کنم که دارم مجازات می‌شوم.

احساس می‌کنم که ممکن است مجازات شوم. 

انتظار مجازات دارم. 

احساس می‌کنم که دارم مجازات می‌شوم. 

احساسم درباره خودم، مانند همیشه است. 

اعتماد به نفس‌ام را از دست داده‌ام. 

از خودم مأيوسم. 

از خودم خوشم نمي‌آيد.

بيش از حد معمول، خود را مورد انتقاد يا سرزنش قرار نمي‌دهم. 

بيش از گذشته، از خودم عيب‌جويي مي‌كنم. 

در مورد همه اشتباهاتم خود را مورد انتقاد قرار مي‌دهم.

براي هر اتفاق بدي كه ميافتد، خود را سرزنش مي‌كنم. 

اصلاً در فكر آن نيستم كه به خودم آسيب برسانم. 

درباره اينكه به خودم آسيب برسانم فكر مي‌كنم، اما به آن عمل نمي‌كنم.

دلم مي‌خواهد خود را بكشم. 

اگر فرصتي داشتم خود را مي‌كشتم.

بيش از گذشته، گريه نمي‌كنم. 

بيش از گذشته، گريه مي‌کنم.

سر هر چيز کوچکي، به گريه مي‌ا‌فتم.

احساس مي‌کنم که ميخواهم گريه کنم، اما نمي‌توانم.

بيش از حد معمول، بي‌قرار يا آشفته نيستم.

احساس مي‌کنم بيش از حد معمول، بي‌قرار يا آشفته هستم.

به قدري بي‌قرار و برانگيخته‌ام که نمي‌توانم آرام بگيرم.

به قدري بي‌قرار و برانگيخته‌ام که بايد اين طرف و آن طرف بروم و يا خود را به کاري مشغول کنم.

علاقه‌ام را به مردم و چيزها از دست نداده‌ام.

کمتر از گذشته، به مردم و چيزها علاقه دارم.

بيشتر علاقه‌ام را به مردم و چيزها از دست داده‌ام.

بسيار دشوار است که بتوانم به چيزي علاقه پيدا کنم.

من مثل هميشه، مي‌توانم تصميم بگيرم.

تصميم گرفتن برايم دشوارتر از حد معمول است.

بيش از گذشته، در تصميم‌گيري مشکل دارم.

درباره گرفتن هر تصميمي، با اشکال روبرو مي‌شوم.

احساس مي‌کنم که آدم ارزشمندي هستم.

خود را مثل گذشته، آدم ارزشمند يا مفيدي احساس نمي‌کنم.

در مقايسه با ديگران، خود را کم ارزش تر مي‌دانم.

احساس مي‌کنم اصلاً ارزشي ندارم.

ميزان انرژي من مانند هميشه است.

نسبت به گذشته، انرژي‌ام کمتر شده است.

انرژي لازم براي انجام کارهاي زياد را ندارم.

انرژي انجام هيچ کاري را ندارم.

در الگوي خواب من، تغييري ايجاد نشده است.

کمي بيش از حد معمول مي‌خوابم.

تا اندازه‌اي کمتر از حد معمول مي‌خوابم.

خيلي بيشتر از حد معمول مي‌خوابم.

خيلي کمتر از حد معمول مي‌خوابم.

بيشتر قسمت روز را مي‌خوابم.

صبح‌ها 2 تا 1 ساعت زودتر از خواب بيدار مي‌شوم و ديگر نمي‌توانم بخوابم.

بيش از حد معمول، تحريک‌پذير نيستم.

بيش از حد معمول، تحريك‌پذير هستم.

خيلي بيش از حد معمول، تحريك‌پذير هستم. 

هميشه تحريك‌پذير هستم. 

اشتهايم تغييري نکرده است.

اشتهايم کمتر از حد معمول است.

اشتهايم بيشتر از حد معمول است.

اشتهايم خيلي کمتر از قبل است.

اشتهايم خيلي بيشتر از حد معمول است.

اصلاً اشتهايي ندارم.

هميشه ميل شديدي به غذا خوردن دارم.

تمرکزم به خوبي گذشته است.

نمي‌توانم در حد معمول، تمرکز داشته باشم.

نمي‌توانم براي مدت طولاني ذهنم را روي موضوعي متمرکز سازم.

احساس مي‌کنم نمي‌توانم روي هيچ چيز تمرکز پيدا کنم.

بيش از حد معمول، خسته يا ناتوان نيستم.

زودتر از حد معمول، احساس خستگي يا ناتواني مي‌کنم.

خسته‌تر يا ناتوان‌تر از آن هستم که بتوانم بسياري از کارهايي را که قبلاً انجام مي‌دادم، انجام دهم.

خسته‌تر يا ناتوان‌تر از آن هستم که بتوانم بيشتر کارهايي را که قبلاً انجام مي‌دادم، انجام دهم.

تغيير تازه‌اي در علاقه من به امور جنسي پديد نيامده است.

علاقه‌ام به امور جنسي کمتر از گذشته شده است.

علاقه‌ام به امور جنسي در حال حاضر خيلي کمتر شده است.

علاقه به امور جنسي را کاملاً از دست داده‌ام.

پاندمی کرونا تغییرات منفیِ چندانی در حالات و احساسات من ایجاد نکرده است.

پاندمی کرونا تغییراتِ منفی اندکی در حالات و احساسات من ایجاد کرده است.

پاندمی کرونا تآثیرات منفیِ زیادی بر حالات و احساسات من داشته است.