تصور کن توی یه شب تاریک و بارونی، مشغول قدم زدن توی یه خیابون ساکت و خلوتی که صدای دویدن و شلیک گلوله از کوچهای به گوشت میرسه...
با ترس پشت دیوار یه ساختمون پناه میگیری. یکم بعد، شهروندی زخمی رو توی خیابون میبینی که داره به سختی وارد یه کوچه میشه و در همون حال با عجله چند دسته اسکناس رو از کیف درمیاره و زیر لباسش قایم میکنه. اما وقتی که صدای پای چند نفر رو میشنوه کیفش رو وسط کوچه میاندازه و فرار میکنه. چند ثانیه بعد، تعدادی فرد مسلح از راه میرسن و وقتی هدفشون رو نمیبینن، کیف خالی رو با عصبانیت لگدمال میکنن و هرکدوم جدا میرن دنبال طرف بگردن.
توی تمام این مدت هیچکس از تو و مخفیگاهت بویی نبرده... تنها کسی که میدونه شهروند زخمی با پولا کدوم سمت رفت، افراد دنبالش هم کجا هستند، تویی! شمارهی پلیس از روی گوشی بهت چشمک میزنه. پولای دست شهروند صدات میکنن...
چیکار میکنی و چرا؟